دنیای نی نیای من

شرمندگی

منو ببخشید عزیزای دلم اونقدر گرفتار بودم که یتدم رفت که وبلاگی هم هست که من قرار بوده از شما یادداشت بذارم خوب حالا میگم که خیلی اتفاقها افتاده ...یکی اینکه اریسای مامان الان آخر سال تحصیلی وتو اول رو تموم میکنی و حالا دیگه با سواد شدی...هورررررررررررررا ودیگه اینکه فردا میخوای بری اردو قلعه سحر آمیز وامیدوارم که بهت خوش بگذره تو سورنای نازم الان تقریبا یک سال و هشت ماهته جملات کوتاه رو میگی و دوست داری بری خونه مامان بزرگ اریسا رو هم خیلی دوست داری و اریساهم تو رو خیلی دوست داره ...هر روز که اریسا میره مدرسه تو تمام اتاقها رو میگردی و با زبون خودت میگی آبدی دون یعنی آبجی جون و بعد میای به من میگی مامان آبدی نیشت   ...
17 ارديبهشت 1391

بدون عنوان

سورنا کوچولو تو از دیروز صبح شروع کردی به حرکت به جلو.........روی چهار دست و پا میایستی بعد خودتو به سمت جلو میاندازی و ... اریسای گلم از فردا دوباره باید بری مهد گل خوشگلم الان در حال بازی هستی
19 فروردين 1390

بدون عنوان

  سلام نی نی خوشگلای من از امروز مامان تصمیم گرفته خاطرات شما رو ثبت کنه برای شروع الان اریسا رفته مهد گلها و سورنا روسینه چرخیده و یواش یواش داره نق میزنه دوستتون دارم ...
17 بهمن 1389
1